(1536)شکر یزدان طوق هر گردن بود |
|
نی جدال و رو ترش کردن بود |
(1537)گر ترشرو بودن آمد شکر و بس |
|
پس چو سرکه، شکر گویی نیست کس |
(1538)سِرکه را گر راه باید در جگر |
|
گو: بشو سرکنگبین، او، از شکر |
(1539) معنى اندر شعر جز با خبط نیست |
|
چون قلاسنگ است اندر ضبط نیست |
طوق گردن: گردن بند، بکنایت، امرى واجبی که انسان متعهد است آن را انجام دهد .
شکر: ثنا گفتن و یا دوست داشتن و حرکاتى است که بقصد احترام نسبت بکسى که انعامى کرده است در عمل آورند مانند از جا برخاستن و دو تا شدن پس شکر، عمل کسى است که چیزى بدو رسیده و آن را نعمت و احسان شمرده است و این معنى با خصومت و جدال و رو ترش کردن که حاکى از اعتراض و ناخشنودى است سازگار نمىآید بنا بر این، عمل کسانى مانند متکلمان که راه جدل مىپویند و یا خشک زاهدان که همیشه عبوس و گرفته هستند و گویى با عالم وجود در خصومتاند و از آن چه در جهان آفرینش روى مىدهد ناراضى هستند، با مفهوم شکر منافات دارد زیرا شکر نتیجهى اعتقاد بوصول نعمت است و خصومت و انقباض، حاصل احساس نقمت و خلاف مراد است پس مردم شکر گوى نباید در پى اعتراض و یا در حال گرفته رویى باشند. اینست مقصود مولانا، آن گاه مىگوید که اگر این حالت پدید آمد آن را باید با قوت ایمان و اعتقاد بخداى تعالى معتدل ساخت چنان که سرکه را با عسل یا شکر مىآمیزند و اعتدال مىبخشند.
سِرکه را گر راه باید در جگر: منظور این است که سرکه باید باشیرینی بیامیزد( سرکنگبین) تا داروی بیماری جگر( یرقان، بیماری غم) شود.
خبط: در شب رفتن بدون دانستن راه و داشتن رهبر، بىنظمى در کار و فکر، اشتباه و خطا.
قلاسنگ:ابزار و آلتى است براى پراندن سنگ که در وسط آن ظرفکى است بشکل مستطیل که از نخ پنبه یا پشم یا ابریشم مانند پاشنهى جوراب مىبافند و از دو سوى درازى آن، دو ریسمان مىبندند و سنگ را در آن ظرفک مىنهند و دو سر نخ را مىگیرند و بقوت بگرد سر چرخ مىدهند و سنگ را بسوى هدف پرتاب مىکنند.
معنى اندر شعر جز با خبط نیست : یعنی معنی را در لفظ نمی توان به طور کامل نشان داد ،بخصوص وقتی که ضرورت شعر نیز همراه باشد.
چون قلاسنگ است اندر ضبط نیست: مولانا معنی را به قلاسنگ یا قلماسنگ تشبیه می کند که وقتی سنگ را با آن پرتاب می کنند، خارج از اختیار پرتاب کننده، به سویی که باید می رود( در واقع بهتر بود که معنی به سنگ تشبیه می شد نه به قلماسنگ)
همه باید شکرگزار باشند، البته نه اینکه ناخشنودی را پنهان کنند و با ترش رویی بگویند: خدا را شکر. اگر چنین باشد پس شکرگزارتر از سرکه نیست. شکر گزاری، این است که در برابر او با همه وجود اظهار خشنودی کنیم و همواره در مقام رضا به سر بریم. مولانا در بیت (1539) می گوید: معنی را در لفظ نمی توان به طور کامل نشان داد ،بخصوص وقتی که ضرورت شعر نیز همراه باشد، لفظ بیشتر ممکن است از جان کلام دور شود. از این نظر مولانا معنی را به قلاسنگ یا قلماسنگ تشبیه می کند که وقتی سنگ را با آن پرتاب می کنند، خارج از اختیار پرتاب کننده، به سویی که باید می رود.
بدین جهت مولانا که فکرى لبریز از حقیقت و دلى سرشار از هیجان و غلبه احساسات عشاقانه داشت همواره از شعر و شاعرى که از روى واقع، نوعى تکلف ببار مىآورد و بالطبع معنى را در غالب موارد نارسا مىسازد، فریاد شکایت و گله بلند مىکرد و شعر و پیروى اوزان مخصوص و قافیه پردازى را بباد انتقاد مىگرفت هر چند که او خود قوى دستترین گوینده و زبان آورترین شاعر بود و بنیروى فکر سخن آفرین معنى پرداز، مضامین بسیار باریک و بلند را بفصاحت و شیوایى و رسایى تمام در ضمن مثلهاى بدیع و تعبیرات نو آیین بیان مىکرد چنان که در دیوان کبیر و مثنوى شریف نمونههاى بسیار از آن مىتوان دید.
با وجود این قوت بیرون از عادت و هماناى اعجاز، مىبینیم که او لفاظى و تقید بوزن و قافیه را انتقاد مىفرماید آن هم در روزگارى که شاعرى و صنعت پرورى هنر بزرگ و شهرت خیز بوده است زیرا طبع پیش رو و فکر دور پرواز او نمىتواند در حصار و خار بستى که صنعت سازان و قافیه اندیشان بگرداگرد اندیشه و خیالات انسان کشیدهاند محصور و پاى بند ماند و از سوى دیگر بجهت رعایت خاطر نو آموزان و کودک اندیشگان عصر و اهل سلوک نمىخواهد یک باره این سنتها و رسمها را در هم ریزد. از این رو مىگوید:
رستم ازین بیت و غزل، اى شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا
آینهام آینهام مرد مقالات نهام دیده شود حال من ار گوش شود چشم شما
دیوان، ب 486 ببعد
حقم نداد غمى جز که قافیه طلبى ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا
بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن که فارغست معانى ز حرف و باد و هوا
همان مأخذ، ب 2593، 2594
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |